غزلی از حافظ


لعل سيراب به خون تشنه، لب يار من است

وز پي ديدن او، دادن جان كار من است.

بندة طالع خويشم، كه در اين قحط وفا

عشق آن لولي سرمست خريدار من است.

شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز

هر كه دل بردن او ديد و در انكار من است!

 

شربت قند و گلاب از لب يارم فرمود

نرگس او كه طبيب دل بيمار من است.

 

آن كه در طرز غزل نكته به حافظ آموخت

يار شيرين سخن نادره گفتار من است




آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: